شعر عاشقانه

اين وبلاگ را براي كسي درست كردم كه دوسش دارم اما او مرا دوست ندارد

آيينه ي تماشا


شبی که آينه ی ماه بود و من بودم
برای از تو سرودن همه دهن بودم
به دست چشم من آيينه ی تماشا بود
در آبشار نگاه تو خيره من بودم
کنار ياد تو ای يادگار زيبايی!
پر از شکوفه، پر از بوی نسترن بودم
سکوت بود و صدای زلال نم نم اشک
و در خيال خودم با تو در سخن بودم
تو چشم های خودت را به من نمی دادی
و من ز دست تو در کار سوختن بودم

+ نوشته شده در چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, ساعت 23:57 توسط دل شكسته |


برف


برف می بارد و سنگين، سنگين می بارد
نه چنان برف که ديدی، که چنين می بارد
شب اين جاده چراغانی برف است هنوز
برف بی حوصله بر کوه و کتين ( 1) می بارد
برف می بارد و در چشم درختان غوغاست
آسمان هرچه که دارد به زمين می بارد
گفته بودند: که اين برف ز پا بنشيند
نه چنان بود که گفتند، ببين! می بارد
صبر کن سال دگر هم به زمستان برسيم
برف بر خانه ی ما بهتر از اين می بارد

+ نوشته شده در چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, ساعت 23:55 توسط دل شكسته |


غزل عاشقانه

شب است و ديده ی مشتاق را به در دارم
حرام بادم اگر از تو چشم بردارم
مباد بی غزل عاشقانه بنشينم
شبی که چشم خودم را به سوی در دارم
چگونه گريه ننوشم؟ چگونه خوش باشم؟
بگو که با غم تو چاره ای دگر دارم؟
اگر به شوق تو جان را به هديه آوردم
گمان مدار که از جان عزيزتر دارم
بيا در آينه ی چشم های من بنشين
به سر هوای تو از پيش، بيشتر دارم

+ نوشته شده در چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, ساعت 23:54 توسط دل شكسته |


خاك سوگوار

چشمان من به راه تو ماند، آسمان! ببار
ها! ای هميشه با دل من مهربان! ببار
لبخند را معاوضه با چشم من مکن
بر خاک سوگوار من ای آسمان! ببار
چون باغ در کرانه ی پاييز زيستم
اشکی بريز و بر تن من ارغوان ببار
ما تشنه ی زلال نگاه تو مانده ايم
آبی اگرکه نيست تو آتش به جان ببار
ای آسمان! صدای دلم را شنيده ای؟
بر اين کوير سوخته ی بی نشان ببار

+ نوشته شده در چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, ساعت 23:52 توسط دل شكسته |


سخاوت باراني


اين جا درخت آينه دار بهار نيست
بر روی شاخه همهمه ی برگ و بار نيست
پرواز در حريم قفسها خلاصه شد
اين جا پرنده وارث باغ و بهار نيست
ويران شد آشيانه، درخت از نفس فتاد
ديگر کسی به فکر پرستو و سار نيست
بر شانه های دشت تبر گام می نهد
يک شاخه روی شانه ی جنگل سوار نيست
گلهای تشنه را چه کسی آب می دهد؟
وقتی خبر ز زمزمه ی جويبار نيست
ای آسمان! سخاوت بارانی ات کجاست؟
بر ما ببار، سوختگان را قرار نيست


+ نوشته شده در چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, ساعت 10:2 توسط دل شكسته |


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد